چاپ تی شرت عاشق تنها - دلنوشته های یه عاشق!
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته های یه عاشق!

زنی که همیشه «بسم الله الرحمن الرحیم» می گفت...

در تحفةالاخوان حکایت شده است که مردى منافق زن مؤمنى داشت که در تمام امور خود به اسم بارى تعالى مدد مىجست و در هر کار «بسم الله الرحمن الرحیم» می گفت و شوهرش از توسل و اعتقاد او به بسمالله بسیار خشمناک مىشد و از منع او چاره نداشت تا آنکه روزى کیسه کوچکى از زر را به آن زن داد و گفت او را نگاه بدارد!

زن کیسه را گرفت و گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم» آن را در پارچهاى پیچید وگفت: «بسم الله الرحمن الرحیم» و آن را در مکانى پنهان نمود و بسمالله گفت.فرداى آن روز شوهرش کیسه را سرقت نمود و به دریا انداخت تا آنکه او را بى اعتقاد و شرمنده کند.پس از انداختن کیسه در دریا به دکان خود نشست و در بین روز صیادى دو ماهى آورد که بفروشد.مرد منافق آن دو ماهى را خرید و به منزل خود فرستاد که آن زن غذایى از براى شب او طبخ کند.

چون زن شکم یکى از آن ماهیان را پاره نمود کیسه را در میان شکم او دید! بسم الله گفت و آن را برداشت و در مکان اوّل گذاشت.چون شب شد و شوهرش به منزل آمد زن ماهیان بریان را نزد او حاضر ساخته، تناول نمودند.آنگاه مرد گفت: کیسه زر را که نزدت به امانت گذاشتم بیاور.

آن زن برخاسته، «بسم الله الرحمن الرحیم» گفت و آن را در پیش شوهرش گذاشت.شوهرش از مشاهده کیسه بسیار تعجب نموده و سجده الهى را به جاى آورد و از جمله مؤمنان گردید.


[ شنبه 90/8/21 ] [ 6:54 عصر ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]

داستان ماهی گیر ثروتمند

یک بازرگان موفق و ثروتمند ،از یک ماهی گیر شاد که در روستایی در مکزیک زندگی می کرد و هرروز تعدادکمی ماهی صید می کرد و می فروخت پرسید : چقدر طول می کشد تا چند تا ماهی بگیری ؟
ماهی گیر پاسخ داد: : مدت خیلی کمی


بازرگان گفت : چرا وقت بیشتری نمی گذاری تا تعداد بیشتری ماهی صید کنی؟


پاسخ شنید: چون همین تعداد برای سیر کردن خانواده ام کافی است .


بازرگان متعجب پرسید : پس بقیه وقتت را چیکار می کنی؟


ماهی گیر جواب داد: با بچه ها یم گپ می زنم . با آن ها بازی میکنم . با دوستانم گیتار می زنم .


بازرگان به او گفت : اگر تعداد بیشتری ماهی بگیری می توانی با پولش قایق بزرگتری بخری و با درآمد آن
قایق های دیگری خریداری کنی آن وقت تعداد زیادی قایق برای ماهیگیری خواهی داشت .


بعد شرکتی تاسیس می کنی و این دهکده کوچک را ترک می کنی و به مکزیکوسیتی می روی و
بعدها به نیویورک وبه مرور آدم مهمی می شوی .
ماهی گیر پرسید : این کار چه مدتی طول می کشد و پاسخ شنید : حدودا بیست سال .



و بازرگان ادامه داد: در یک موقعیت مناسب سهام شرکتت را به قیمت بالا میفروشی و این کار میلیون ها دلار نصیبت می کند.


ماهی گیر پرسید : بعد چه اتفاقی می افتد ؟
بازرگان حواب داد : بعد زمان باز نشستگیت فرا می رسد . به یک دهکده ی ساحلی می روی برای تفریح ماهی گیری میکنی . زمان بیشتری با همسر وخانواده ات می گذرانی و با دوستانت گیتار می زنی و خوش میگذرانی.


ماهی گیر با تعجب به بازرگان نگاه کرد و گفت :من الان هم همین کار را انجام می دهم


[ شنبه 90/8/21 ] [ 6:38 عصر ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]

انواع داماد

داماد خَچَل


سن بین 15 تا 19 سال ،خام و نپخته ، سرد وگرم نچشیده، جسارت بسیار ، حماقت فراوان ، زود پشیمون ،زود رنج ، قربانی عواطف زودگذر یا مبادلات خانوادگی ، بچه اش از خودش بزرگتر! 
 
داماد مَچَل 


 سن بین  19تا25سال ، ژیگولی ، دانشجو ، سرباز ، رفیق باز، وابسته به پول بابائی ، بیکار ، آینده دار،  توی هر دامی که براش پهن کنن تلپی میفته ، کیس مناسبی برای تور شدن، کم ظرفیت، یکی میزنه یکی میخوره ! 
 
داماد هَچَل


 سن بین 25 تا 29سال، رسیده، حاضر آماده ، دارای کار و بار، فارغ التحصیل ،با کارت پایان خدمت، دارای شکستهای عشقی فراوان، بسیار با تجربه ، دم به هرتله ای نمیده ، عصا قورت داده ، کمی کج و معوج،  پراز قرشمه ، به کمتر از زتا جونز و جولی رضایت نمیده! 
 
داماد کَچَل


سن بین 30 تا 37  سال ، گرفتار، درگیر، پرکار ،پرخور، همچنان پرشور، نقل ونبات ، گوله نمک ،فوران احساسات ، راضی به رضای خدا، دنبال زنان بیوه َکم سن وسال ، مسئولیت پذیر، درپی رفاه خانواده ، دارای کار وبار و خانه، قسمت هرکی بشه مبارکه !!!


[ شنبه 90/8/21 ] [ 6:34 عصر ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]

خواستگاری از 243 دختر در اینترنت

به گزارش «جام‌جم»، هفته گذشته مردی با حضور در شعبه 13 بازپرسی دادسرای ناحیه 3 تهران از یک خواستگار قلابی به اتهام کلاهبرداری شکایت کرد.
شاکی به بازپرس حسنی گفت: دخترم در یک آژانس هواپیمایی کار می‌کند. چندی پیش یکی از مشتریان آنجا که خود را استاد دانشگاه و مدیرعامل یک شرکت بازرگانی معرفی می‌کرد، با ابراز علاقه به دخترم، از او خواستگاری کرد.وی اضافه کرد: مرد خواستگار ادعا می‌کرد در کودکی مادرش را از دست داده و پدرش نیز که یک تاجر است، در ایتالیا زندگی می‌کند. خودش نیز سال‌ها در انگلستان، آمریکا و ایتالیا زندگی کرده و چندی پیش به تهران آمده است.
او می‌گفت در یکی از دانشگاه‌ها تدریس می‌کند و همزمان در حال گذراندن دوره دکتری است.
خواستگار، استاد دانشگاه نبود
شاکی با اشاره به کلاهبرداری خواستگار قلابی گفت: وقتی مرد جوان اعتماد ما را جلب کرد، از پسرمشش میلیون تومان پول گرفت تا برایش قطعات رایانه بخرد، اما یک باره ارتباطش با خانواده ما قطع شد.با ظنین شدن به مرد خواستگار از دانشگاه‌هایی که می‌گفت مدرس آنجاست، سراغ او را گرفتیم، اما مسوولان آنجا گفتند چنین فردی را نمی‌شناسند. با تلفن همراه او نیز بارها تماس گرفتیم، اما خاموش بود و جستجوهایمان برای یافتن او بی‌نتیجه ماند.
در پی این شکایت، خواستگار کلاهبردار تحت تعقیب پلیس قرار گرفت و در مرحله بعدی تحقیقات معلوم شد، متهم فراری کارمند یک شرکت خصوصی بوده است.
بنابراین ماموران عازم محل کار متهم تحت تعقیب در تهران شدند و با تحقیق از همکاران او پی بردند، وی پس از تسویه حساب، محل کارش را ترک کرده است.
در تحقیقات بعدی معلوم شد، متهم فراری متاهل بوده و صاحب یک فرزند است.
بی‌خبری از کلاهبرداری‌های شوهر
به این ترتیب خانه متهم تحت تعقیب در یکی از محله‌های تهران شناسایی شد و ماموران با حضور در محل با تحقیق از همسر وی متوجه شدند، او از کلاهبرداری‌های شوهرش بی‌خبر بوده و چند هفته‌ای است از او خبر ندارد.
جستجوها در این رابطه ادامه داشت تا این که ماموران پی بردند، متهم فراری عضو فیس‌بوک است و بارها از دختران از طریق ارتباط‌های اینترنتی خواستگاری کرده است.
جعل عنوان برای فریب
ماموران در بررسی فیس‌بوک متهم متوجه شدند، او با 243 دختر جوان که اغلب دانشجو بوده‌اند، ارتباط اینترنتی پیدا کرده و با معرفی خود به عنوان استاد دانشگاه‌های معتبر اروپا، آسیا و ایران، چنین قلمداد کرده که مردی پولدار و صاحب یک مرکز تجاری در اروپاست.
او پس از خواستگاری از دختران به آنها قول داده پس از ازدواج، آنان را برای ادامه زندگی به ایتالیا و کشورهای اروپایی ببرد. این خواستگار قلابی با هر یک از دختران نیز قرار ملاقات گذاشته است.

با به دست آمدن این اطلاعات، روند رسیدگی به پرونده وارد مرحله جدیدی شد. تحقیقات برای شناسایی دختران فریب‌خورده و دستگیری متهم ادامه دارد.

[ شنبه 90/8/21 ] [ 6:31 عصر ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]

پ ن پ


[ شنبه 90/8/21 ] [ 6:26 عصر ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]

نی نی...

یک عالمه نی نی !!!


















 

[ شنبه 90/8/21 ] [ 6:23 عصر ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]

لرزش تهران

از 10 کیلومتری محل حادثه به دلیل دود غلیظ به سختی می توان اطراف را دید...بالگردهای امدادرسانی در آسمان محل حادثه در رفت آمد هستند...سگ های زنده یاب نیز به محل اعزام شده اند.
عصر ایران - دو انفجار مهیب در یک پادگان نظامی در غرب پایتخت، علاوه بر ‌تهران، کرج و شهرهای اطراف را به لرزه درآورد.

هر چند خبرهای اولیه حاکی از انفجار جایگاه گاز سی ان جی بود اما خبرهای بعدی وقوع انفجارها در انبار مهمات پادگان نظامی در روستای بیدگنه در حوالی ملارد را تایید کردند.

نماینده شهریار در مجلس در باره حادثه انفجار امروز در حوالی تهران، از انفجار امروز در پادگان نظامی در روستای «بیدکنه» از توابع شهرستان ملارد  خبر داد و گفت: هنوز برآورد دقیقی از تلفات جانی و خسارت‌های مالی این حادثه در دسترس نیست؛ کمیته بحران برای رسیدگی به علت‌های این حادثه تشکیل شده است.

حسین گروسی در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری خانه ملت، لحظاتی پیش با تأیید خبر دو انفجار پی‌درپی در حوالی شهر قدس از توابع شهریار گفت: شدت دو انفجار به حدی بود که صدای مهیب و لرزش آن شیشه برخی ساختمان‌های در نزدیکی محل حادثه را شکسته و مردم را شهریار و شهر قدس را وحشت‌زده کرده است.


نماینده مردم شهریار و شهر قدس در مجلس شورای اسلامی افزود: انفجار امروز در پادگان نظامی در روستای بیدگنه از توابع شهرستان ملارد در نزدیکی شهریار اتفاق افتاده است که در آن بخش چشمگیری از زاغه مهمات منفجر شده است.

وی تصریح کرد: هنوز برآورد دقیقی از جزئیات حادثه، تلفات جانی و خسارت‌های مالی این حادثه در دسترس نیست؛ کمیته بحران برای رسیدگی به علت‌های این حادثه تشکیل شده است

امروز (شنبه 21 آبان) در حدود ساعت یک بعد از ظهر دو انفجار به‌نسبت شدید در حوالی شهر قدس و ملارد از توابع شهریار بخش های زیادی از استان تهران را لرزاند.

به گفته شاهدان عینی از نزدیکی محل انفجار، شدت انفجار به حدی بود که شیشه‌های ساختمان دانشگاه شهر قدس فرو ریخته و دود غلیظ و سیاهی آسمان را فرا گرفته است.

شدت انفجار به حدی بوده است که حتی لرزش آن را شرقی‌ترین نقاط تهران هم احساس شده است.

 انفجار در یکی از زاغه‌های مهمات متعلق به سپاه رخ داده است

مقارن ظهر امروز انفجاری در یکی از زاغه های نگهداری مهمات متعلق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در حوالی تهران رخ داد.

به گزارش روابط عمومی کل سپاه، مقارن ظهر امروز انفجاری در یکی از زاغه های نگهداری مهمات متعلق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در حوالی تهران رخ داد.

خبرگزاری فارس نیز گزارش داد که دراین انفجار چندنفر نیز به شهادت رسیده اند.

مهر نیز گزارش داد: ترافیک سنگین تردد به سمت پادگان بیدگنه را با مشکل مواجه کرده و امکان امدادرسانی به محل حادثه دیده را با مشکل مواجه کرده است به طوری که از سرچهار راه ملارد تا پادگان بیدگنه ترافیک سنگینی حاکم است و ماموران امدادرسانی آتش نشانی و هلال احمر و اورژانس با مشکل می توانند به محل حادثه خود را رسانده و به خدمات رسانی مشغول شوند.

از ورود خبرنگاران به داخل پادگان جلوگیری شده است و بالگردهای امدادرسانی در آسمان محل حادثه در رفت آمد هستند.

ماموران راهنمایی رانندگی، نیروی انتظامی، هلال احمر، سپاه و ... در حال خدمات رسانی به مصدومان و حادثه دیدگان هستند.

از 10 کیلومتری محل حادثه به دلیل دود غلیظ به سختی می توان اطراف را دید و آتش برافروخته شده از این انفجار هنوز خاموش نشده است.

همچنین سگ های زنده یاب به محل اعزام شده اند.

15 شهید تا کنون / ربطی به هسته ای ندارد

  مسئول روابط عمومی سپاه پاسداران با اعلام اینکه 15 نفر از کارکنان رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بر اثر جابجایی مهمات در یکی از پادگانهای سپاه در اطراف تهران به شهادت رسیده اند، گفت:این انفجار ربطی به آزمایش هسته ای که برخی از رسانه های بیگانه آنرا مطرح کرده اند، ندارد.

سردار رمضان شریف مسئول اداره روابط عمومی و انتشارات سپاه پاسداران در گفتگو با خبرنگار مهر، با بیان این مطلب گفت:  بر اثر این حادثه عده‌ای نیز مجروح شده‌اند  که حال برخی از آنها بسیار وخیم است.
وی همچنین در خصوص شایعات مطرح شده از سوی برخی رسانه های خارجی مبنی بر جابجایی کلاهک های موشکی در این پادگان سپاه، گفت: اصلا این انفجار ربطی به آزمایش هسته ای که برخی از رسانه های بیگانه آنرا مطرح کرده اند، ندارد.
 
به گفته شریف در حال حاضر تیمی در حال بررسی حادثه است که اطلاعات آن متعاقبا به افکار عمومی اعلام خواهد شد.


انفجار امروز در پادگان امیرالمومنین (ع) ملارد بوده است

رییس کمیته امنیت داخلی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی گفت: انفجار امروز در پادگان امیرالمومنین (ع) شهرستان ملارد رخ داده است.

"پرویز سروری" روز شنبه در گفت و گو با خبرنگار سیاسی انفجار مهمات را عامل صدای مهیب شنیده شده عنوان کرد.
وی همچنین از میزان خسارات احتمالی اظهار بی اطلاعی کرد.

اسماعیل کوثری نایب رییس دوم کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی نیز انفجار در پادگان نظامی امیرالمومنین (ع) در شهرستان ملارد را تایید کرد.

وی اظهار داشت: این انفجار در ساعت 12.50 امروز رخ داد.
انفجاری امروز در پادگان در روستای بیدگنه در حوالی شهرستان ملارد استان البرز رخ داد.

 

[ شنبه 90/8/21 ] [ 6:20 عصر ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]

چقدر دلم تنگ است

بعضی از آدم ها انقدر نگاهشان
چشم هایشان
دست هایشان
مهربان است ..که دلت میخواهد
یکبار در حقشان بدی کنی و نامهربانی
و ببینی نگاهشان،چشم هایشان،دست هایشان
وقتی نامهربان میشود چگونه است
در نهایت حیرت تو
میبنی
مهربان تر میشوند انگار
بدیت را با خوبی
نامهربانی ات را با مهربانی
پاسخ میدهند
چقدر دلم تنگ است برای دیدن چنین ادم مهربانی


[ پنج شنبه 90/8/19 ] [ 1:22 عصر ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]

درسی بزرگ از ناپلئون بناپارت

به هنگام اشغال روسیه توسط ناپلئون دسته ای از سربازان وی ، درگیر جنگ شدیدی در یکی از شهر های کوچک آن سرزمین زمستان های بی پایان بودند که ناپلئون به طور تصادفی ، از سربازان خود جدا افتاد .
گروهی از قزاق های روس، ناپلئون را شناسایی کرده و تا انتهای یک خیابان پیچ در پیچ او را تعقیب کردند . ناپلئون برای نجات جان خود به مغازه ی پوست فروشی ، در انتهای کوچه ی بن بستی پناه برد . او وارد مغازه شد و نفس نفس زنان و التماس کنان فریاد زد : خواهش می کنم جان من در خطر است ، نجاتم دهید . کجا می توانم پنهان شوم ؟
پوست فروش پاسخ داد عجله کنید . اون گوشه زیر اون پوست ها قایم شوید و ناپلئون را زیر انبوهی از پوست ها پنهان کرد . پس از این کار بلا فاصله قزاق های روسی از راه رسیدند و فریاد زدند : او کجاست ؟ ما دیدیم که وارد این مغازه شد . علی رغم اعتراض پوست فروش قزاق ها تمام مغازه را گشتند ولی او را پیدا نکردند و با نا امیدی از آنجا رفتند. مدتی بعد ناپلئون از زیر پوست ها بیرون خزید و درست در همان لحظه سربازان او از راه رسیدند .
پوست فروش به طرف ناپلئون برگشت و پرسید : باید ببخشید که از مرد بزرگی چون شما چنین سوالی می کنم اما واقعا می خواستم بدونم که زیر آن پوست ها با اطلاع از این که شاید آخرین لحظات زندگی تان باشد چه احساسی داشتید ؟
ناپلئون تا حد امکان قامتش را راست کرد و خشمگینانه فریاد کشید : با چه جراتی از من یعنی اپراطور فرانسه چنین سوالی می پرسی؟
محافظین این مرد گستاخ را بیرون ببرید، چشم هایش را بسته و اعدامش کنید. خود من شخصا فرمان آتش را صادر می کنم .
سربازان پوست فروش بخت برگشته را به زور بیرون برده و در کنار دیوار با چشم های بسته قرار دادند . مرد بیچاره چیزی نمیدید ولی صدای صف آرایی سربازان و تفنگ های آنان که برای شلیک آماده می شدند را می شنید و به وضوح لرزش زانوان خود را حس می کرد . سپس صدای ناپلئون را شنید که گلویش را صاف کرد و با خونسردی گفت : آماده ..... هدف .....
با اطمینان از این که لحظاتی دیگر این احساسات را هم نخواهد داشت، احساس عجیبی سراسر وجودش را فرا گرفت و به صورت قطرات اشکی از گونه هایش سرازیر شد. سکوتی طولانی و سپس صدای قدم هایی که به سویش روانه میشد... ناگهان چشم بند او باز شد. او که از تابش یکباره ی آفتاب قدرت دید کاملی نداشت ، در مقابل خود چشمان نافذ ناپلئون را دید که ژرف و پر نفوذ به چشمان او می نگریست.
سپس ناپلئون به آرامی گفت : حالا فهمیدی که چه احساسی داشتم؟

 

[ پنج شنبه 90/8/19 ] [ 1:18 عصر ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]

اینو میگن تفاهم ...!

مرد از راه می رسه
ناراحت و عبوس
زن:چی شده؟
مرد:هیچی ( و در دل از خدا می خواد که زنش بی خیال شه و بره پی کارش)
زن حرف مرد رو باور نمی کنه: یه چیزیت هست.بگو!
مرد برای اینکه اثبات کنه راست می گه ....
لبخند می زنه
زن اما "می فهمه"مرد دروغ میگه: راستشو بگو یه چیزیت هست
تلفن زنگ می زنه
دوست زن پشت خطه
ازش می خواد حاضر شه تا با هم برن استخر. از صبح قرارشو گذاشتن
مرد در دلش خدا خدا می کنه که زن زودتر بره
زن خطاب به دوستش: متاسفم عزیزم.جدا متاسفم که بدقولی می کنم.شوهرم ناراحته و نمی تونم تنهاش بذارم!
مرد داغون می شه
"می خواست تنها باشه"
...............................................................................
مرد از راه می رسه
زن ناراحت و عبوسه
مرد:چی شده؟
زن:هیچی ( و در دل از خدا می خواد که شوهرش برای فهمیدن مساله اصرار کنه و نازشو بکشه)
مرد حرف زن رو باور می کنه و می ره پی کارش
زن برای اینکه اثبات کنه دروغ می گه دو قطره اشک می ریزه
مرد اما باز هم "نمی فهمه"زن دروغ میگه.
تلفن زنگ می زنه
دوست مرد پشت خطه
ازش می خواد حاضر شه تا با هم برن استخر. از صبح قرارشو گذاشتن
(زن در دلش خدا خدا می کنه که مرد نره )
مرد خطاب به دوستش: الان راه می افتم!
زن داغون می شه
"نمی خواست تنها باشه"
.............................................................................
و این داستان سال های سال ادامه داشت و زن ومرد در کمال خوشبختی و تفاهم در کنار هم روزگار گذراندند... ...


[ پنج شنبه 90/8/19 ] [ 1:15 عصر ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >