چاپ تی شرت داستانک - دلنوشته های یه عاشق!
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته های یه عاشق!

عشق یعنی...

مرد جوان ثروتمندی نزد استادی رفت و گفت:
عشق را چگونه بیابم تا زندگانی نیکویی داشته باشم؟

 

استاد مرد جوان را به کنار پنجره برد و گفت: پشت پنجره چه می‌بینی؟
مرد گفت: آدم‌هایی که می‌آیند و می‌روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می‌گیرد.
سپس استاد آینه بزرگی به او نشان داد و گفت: اکنون چه می‌بینی؟
مرد گفت: فقط خودم را می‌بینم.
استاد گفت: اکنون دیگران را نمی‌توانی ببینی.
آینه و شیشه هر دو از یک ماده اولیه ساخته شده‌اند،
اما آینه لایه نازکی از نقره در پشت خود دارد و در نتیجه چیزی جز شخص خود را نمی‌بینی.
خوب فکر کن!
وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می‌بیند و به آن‌ها احساس محبت می‌کند،
اما وقتی از نقره یا جیوه (یعنی ثروت) پوشیده می‌شود، تنها خودش را می‌بیند.
اکنون به خاطر بسپار: تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش نقره‌ای را از جلوی چشمهایت برداری تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و همه را دوستشان بداری اینبار نه به خاطر خودت بلکه به خاطر خدا .
آن‌گاه خواهی دانست که  “عشق یعنی دوست داشتن دیگران”


[ دوشنبه 90/8/16 ] [ 5:54 عصر ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]

چند کلام عاشقانه

 

 

عشق ، هیچ محدودیت و پشیمانی نمی شناسد .

 

عشق فقط از سه حرف تشکیل شده که معانی بسیاری در پشت این حروف نهفته  است .

 

عشق زمانی واقعی است که از قلب انسان برخیزد نه زمانی که بر زبان جاری شود .

 

تا زمانی که دل شکسته نشوی عشق را نخواهی آموخت .

 

به ندای قلبت گوش کن ، زیرا از حقیقت آگاه است .

 

در شب تاریک زندگی به تنهایی قدم می زنم ، تو شمع من هستی ، نور درخشان من !

 

عشق ورزیدن زمانی است که دیگر هیچ بهانه ای برای تنفر نداشته باشی.

 

آهنگ ، ترانه ای بدون کلام است و مرگ ، زندگی ای بدون عشق .

 

اگر واقعا عشق را یافتی ، به آن پرواز بده و رهایش کن . اگر خودش ماندن را انتخاب کرد ، به این معناست که عشق واقعی تو همان است .

 

عشق غیر قابل پیش بینی است . نمی دانی چه زمانی خواهد آمد .

 

عشق ، مهار ناشدنی است و همچنین کسی که در دام عشق گرفتار شده .

 

عشق ، سازی است که نوای دوستی سر می دهد .

 

اگر بعد از سال ها تو را ملاقات کنم ، چگونه باید به استقبال تو بیایم ؟

 

بودن یعنی عشق و عشق تو ، یعنی بودن .

 

فروش عشق حقیقی هرگز آرام نخواهد گرفت .

 

اگر بخواهید به قضاوت اشخاص بنشینید زمانی برای دوست داشتن انها نخواهید داشت.

 

امروز تو را بیشتر از دیروز ولی کمتر از فردا دوست دارم.

 

گر خودت را دوست نداشته باشی چگونه می توانی دیگران رادوست بداری؟

 

عشق حقیقی انجاست و به دنبال هیچ کسی نیست پس برو و ان را دریاب.

 

هرچه بیشتر عاشق باشی هم بیشتر ازار می بینی و هم بیشتر لذت می بری.

 

عشق مانند یک الا کلنگ پر فرازونشیب است.تورابه مسیر دیگر منحرف نخواهد کرد وبا تمام فرازو نشیب هایش به مقصد خواهد رساند.

 

قلب یک زن اقیانوسی از رازهاست.

 

با تو بودن مثل قدم زدن در صبحی بسیار روشن است بی گمان شور تعلق به انجا را دارم.

 

عشق بسیار شبیه یک کرگدن است کوته نظر و عجول. اگر نتواند راهی پیدا کند ان را خواهد ساخت.

 

وقتی مرد جوانی شکایت می کند که زنی قلب ندارد علامت مطمئنی است که ان زن قلبش را ربوده است.

 

عشق مانند بیسکویت ترد است که اسان ساخته میشود و اسان میشکند.

 

می توان در یک ان عاشق شد.رها شدن از عشق است که زمان می طلبد.

 

عشق یعنی هیچگاه نگویی(پشیمانم).

 

عشق همچون سنگ ثابت و همیشگی نیست بلکه همچون نان است که هر روز باید از نو ساخته شود.

 

قبل از عاشق شدن بیاموز چگونه در برف بدوی بدون اینکه ردپایی از خود بر جای بگذاری.

 

عشق-چگونه چنین کلام کوچکی معنایی چنان بزرگ دارد؟

 

کسانی که عشقی ورای دنیا دارند نمی توانند از ان جدا باشند. هرگز نمیرد انکه دلش زنده شد به عشق.

 

وقتی کسی را دوست داری به او بگو فریاد بزن فورا و در همان لحظه بگو وگرنه تو را پشت سر خواهد گذاشت.

 

معشوق کسی بودن یعنی زندگی برای همیشه در قلب او.

 

عشق مانند جنگ است اسان شروع می شود و دشوار پایان می پذیرد.

 

عشق حقیقی ابدی است.

 

عشق...مانند شن روان است.اگر به ان چنگ بزنید از میان دستان شما خواهد لغزید. به ارامی پیمانه ای از ان بردارید تا روح شما را لبریز کند. همچنانکه شن در جستجوی پر کردن فضای خالی دستان شماست.

 

تنها عشق من از تنها تنفرم پدید امده است.

 

به من نگو چرا که همیشه ان را شنیده ام چیزهای زیادی برای نفرت وجود دارند ولی چیزهای بیشتری برای عاشق شدن.

 

شهوت برخاسته از ذهن است عشق برخاسته از قلب و روح.

 

عشق غذای روح است.

 

عشق مانند پیتزا است وقتی خوب است واقعا خوب است وقتی که بد است باز هم تا حدودی خوب است.

 

امروز عشق بورز تا هرگز دیروزت خالی نباشد.

 

زمانی که مرا بوسیدی متولد شدم وقتی که مرا ترکم کردی مردم ودر دو هفته ای که مرا عاشقانه دوست داشتی زندگی کردم.

 

من از عشق تو به چه چیزی خواهم رسید؟(( به عشق تو))

 

عشق واقعی را فقط می توان در چشمهای انسان عاشق دید. عشق نمی تواند حسد و غرور یا تشویش و نگرانی باشد عشق همان چیزی است که در اعماق قلب تو یافت می شود و اشتیاق کسی را دارد که قلب او نیز مشتاق توست.

 

خدا عشق است.

 

عشق عمل بی پایان بخشش است. یک نگاه محبت امیز که عادت می شود.

 

با خودت و با عشق صادق باش.

 

صدای یک بوسه به بلندای صدای گلوله ی توپ نیست اما انعکاس ان مدت زیادی باقی خواهد ماند.

 

 


[ دوشنبه 90/8/16 ] [ 5:52 عصر ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]

ساحل

پسر نگاهی به دختر کرد و گفت: حالا که کنار ساحل هستیم

بیا یه آرزوی قشنگ بکنیم دختر با بی میلی قبول کرد

پسر چشماشو بست و گفت کاشکی تا آخر دنیا عاشق هم بمونیم ...

بعد به دخترگفت حالا تو یه آرزو بگو ... دختر چشماشو بست و خیلی

بی تفاوت گفت کاشکی همین الان دنیا تموم بشه ...وقتی چشماشو باز کرد

پسر رو ندید و فقط چند تا حباب روی آب دید..

.


[ دوشنبه 90/8/16 ] [ 5:51 عصر ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]

معجزه رو هم میشه خرید..

دختر کوچولو و فقیری با 5 دلار که کل پس اندازشه وارد داروخونه میشه و پولهاشو روی پیشخون میریزه و میگیه:آقا من معجزه میخوام؛دکتر بی تفاوت میگه ما معجزه نداریم؛دخترک با ناراحتی پولهاشو جمع میکنه و به سمت در میره که مردی جلوشو میگیره و میپرسه:معجره رو برای چی میخوای؟دخترک میگه:برادرم تومور مغزی داره و پدرم میگه فقط با معجزه خوب میشه و من میخوام معجزه بخرم تا برادرم خوب بشه!مرد میگه:من معجزه دارم؛دخترک لحظه ای خوشحال میشه ولی این خوشحالی دوامی نداره ومیگه:من فقط 5 دلار دارم؛مرد میگه:همین کافیه!پول رو میگیره و ادامه میده:فردا پدر وبرادرتو به آدرس بیار!‏ چند روز بعد برادر دختر بعد از عملی بسیار سخت بهبود میابه؛وقتی پدر برای گرفتن صورت حساب بیمارستان مراجعه میکنه این جمله رو میبینه:‏"قیمت این معجزه 5 دلار بود که قبلا پرداخت شده است"‏ ان مرد خیر رئیس بزرگترین بیمارستان مغز و اعصاب آمریکا بود.


[ یکشنبه 90/8/15 ] [ 7:32 عصر ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]

قدرت باور

قدرت باور


شخصی سر کلاس ریاضی خوابش برد،زنگ را زدند و او بیدار شد و با عجله دو مسئله را که روی تخته نوشته شده بود یادداشت کرد و با این"باور‏"‏ که استاد آنرا به عنوان تکلیف داده است به منزل برد و تمام آن روز و آنشب برای حل کردن آنها فکر کرد اما هیچیک را نتوانست حل کند اما طی هفته دست از کوشش بر نداشت سرانجام توانست یکی از آنها را حل کند و به کلاس آورد؛استاد به کلی مبهوت شد زیرا آندو مسئله را به عنوان دو نمونه از مسائل غیر قابل حل ریاضی مطرح کرده بود!‏


[ یکشنبه 90/8/15 ] [ 7:32 عصر ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]

دل تنها

نوشته شده در تاریخ جمعه 20 خرداد 1390 توسط دلسوخته | نظرات ( <>
4)



دلم با عشق تو عاشق ترین شد
 تمام لحظه هایم بهترین شد
 ولی بی مهریت کار دلم ساخت
 دل تنهای من تنها ترین شد...

[ جمعه 90/8/13 ] [ 7:30 عصر ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]

عشق چیست؟

به کوه گفتم عشق چیست؟        لرزید.

 به ابر گفتم عشق چیست؟        بارید.

به باد گفتم عشق چیست؟         وزید.

به پروانه گفتم عشق چیست؟     نالید.

به گل گفتم عشق چیست؟       پرپر شد.

و به انسان گفتم عشق چیست؟

 اشک از دیدگانش جاری شد و گفت؟     دیوانگیست!!!

 


[ جمعه 90/8/13 ] [ 7:30 عصر ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]

داستان یک سرباز


سرباز قبل از اینکه به خانه برسد با پدر و مادر خود تماس

گرفت و گفت: ((پدر و مادر عزیزم جنگ تمام شده و من می خواهم به خانه برگردم؛

ولی خواهشی از شما دارم. رفیقی دارم که می خواهم او را با خود به خانه بیاورم.))

 پدر و مادر او در پاسخ گفتند: ((ما با کمال میل مشتاقیم که او را ببینیم.))

پسر ادامه داد : ((ولی موضوعی است که باید در مورد او بدانید؛ او در جنگ بسیار آسیب دیده

و در اثر برخورد با مین یک دست و یک پای خود را از دست داده است و جایی برای رفتن ندارد

و من می خواهم اجازه دهید او با ما زندگی کند.))

 

پدرش گفت: ((ما متاسفیم که این مشکل برای دوست تو به وجود آمده است.

ما کمک می کنیم تا او جایی برای زندگی در شهر پیدا کند.))

 

پسر گفت: ((نه؛ من می خواهم که او در خانه ما زندگی کند.)) آنها در جواب

گفتند: ((نه؛ فردی با این شرایط مو جب دردسر ما خواهد بود.ما فقط مسئوول زندگی

خودمان هستیم و اجازه نمی دهیم او آرامش زندگی ما را بر هم بزند. بهتر است به خانه

بازگردی و او را فراموش کنی.))

 

در این هنگام پسر با ناراحتی تلفن را قطع کرد و پدر و مادر او دیگر چیزی نشنیدند.

چند روز بعد پلیس نیویورک به خانواده پسر اطلاع داد که فرزندشان در سانحه

سقوط از یک ساختمان بلند جان باخته و آنها مشکوک به خودکشی هستند.

پدر و مادر آشفته و سراسیمه به طرف نیویورک پرواز کردند و برای شناسایی

جسد پسرشان به پزشکی قانونی مراجعه کردند.

 

با دیدن جسد؛ قلب پدر و مادر از حرکت ایستاد.

پسر آنها یک دست و پا نداشت

.

.

 

حتی زمانی که تردید داریم قلب ما در یقین است

 


[ جمعه 90/8/13 ] [ 7:29 عصر ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]

زندگی



زندگی یک بازی درد آور است . زندگی یک اول بی آخر است
 زندگی کردیم اما باختیم . کاخ خود را روی دریا ساختیم
لمس باید کرد این اندوه را . بر کمر باید کشید این کوه را
زندگی را باهمین غمها خوش است . باهمین بیش و همین کمها خوش است
زندگی را خوب باید ازمود . اهل صبرو غصه و اندوه بود




[ جمعه 90/8/13 ] [ 7:29 عصر ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]

کاش...



کاش امشب عاشقی هم پا می گرفت


تشنگی هم طعم دریا می گرفت

کاش امشب کوچه های منتظر

یک سلام گرم از ما می گرفت

این سکوت تلخ . دنیای من است

کاش دستت . دست دنیا میگرفت

آسمان ابری ترین اندوه را

از دل سنگین شبها می گرفت

پنجره دلتنگ چشمی آشناست

کاش می شد عاشقی پا می گرفت

[ جمعه 90/8/13 ] [ 7:27 عصر ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >