چاپ تی شرت پناهگاه من...(دلنوشته) - دلنوشته های یه عاشق!
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته های یه عاشق!

پناهگاه من...(دلنوشته)

چرا نمی بارند؟؟!؟

چشم هایم هم با من لج کرده اند!!!!

شاید مثل ثانیه ها ...

مثل دنیا...

مثل همه چیز و همه کس...

انگار چشمه ی اشک هایم هم مثل قلبم یخ زده...

این یعنی چی؟؟

نکنه اون ها هم می خوان بهم بگن که دیگه امیدی نیست؟!؟!؟

نه...

نه...

این امکان نداره...

 من روی قولت حساب کرده بودم...

بیشتر از هر چیزی...

اما انگار همه ی دنیا می خواهند بهم بگن که انتظار بی فایده است ...

ولی می دونم که نیست ...

من امید دارم...

به برگشتنت امید دارم..

می دونم که باز هم خواهی آمد ...

و دست های گرمت ...

و آغوشت پناهگاه امن من خواهد شد...

امید وارم ...

چون می دانم که نا امیدی کفر است...

پس بیا...

زودتر بیا...زودتر ...

انتظار





[ شنبه 91/2/30 ] [ 4:23 عصر ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]