چاپ تی شرت یک داستان غم انگیز از یک دانشجوی مهندسی. - دلنوشته های یه عاشق!
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته های یه عاشق!

یک داستان غم انگیز از یک دانشجوی مهندسی.

 

یک دانشجوی مهندسی عاشق سینه چاک دختر همکلاسیش بود


 

 


 

بالاخره یک روزی به خودش جرات داد و به دختر راز دلش رو گفت و از دختره خواستگاری کرد.


 

اما دختر خانوم داستان ما عصبانی شد و درخواست پسر رو رد کرد.


 

... بعدم پسر رو تهدید کرد که اگر دوباره براش مزاحمت ایجاد کنه، به حراست میگه


 

 


 

روزها ازپی هم گذشت و دختره واسه امتحان از پسر داستان ما یک جزوه قرض گرفت و داخلش نوشت " من هم تو رو دوست دارم، من رو ببخش اگر اون روز رنجوندمت


 

"اگر منو بخشیدی بیا و باهام صحبت کن و دیگه ترکم نکن.


 

 


 

ولی پسر دانشجو هیچوقت دیگه باهاش حرف نزد.


 

 


 

چهار سال آزگار کذشت و هر دو فارغ التحصیل شدند. اما پسر دیگه طرف دختره نرفت.!!


 

نتیجه اخلاقی این ماجرا. .


 

.


 

 


 

.


 

.


 

.


 

.


 

.


 

.


 

.


 

.


 

 


 

پسرهای مهندسی هیچوقت لای کتاب ها و جزوه هاشون رو باز نمیکنند.!!!

 


[ یکشنبه 90/8/29 ] [ 4:5 عصر ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]