چاپ تی شرت عاشق تنها - دلنوشته های یه عاشق!
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته های یه عاشق!

قفل های زندگی

هر وقت تو زندگی رسیدی به جایی که یه در بزرگ با یه
قفل گنده داره اصلا نترس! چون اگه قرار بود باز نشه به جای در، دیوار می ذاشتن


[ چهارشنبه 90/6/16 ] [ 1:35 عصر ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]

عشق

شاگردی از استادش پرسید:" عشق چست؟ "
استاد در جواب گفت: " به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی! "

شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: "چه آوردی؟ "
و شاگرد با حسرت جواب داد: " هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم ."

استاد گفت: " عشق یعنی همین!دوست داشتن


[ چهارشنبه 90/6/16 ] [ 1:34 عصر ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]

زندگی از نگاه ریاضی

روزی از دانشمندی ریاضیدان نظرش را درباره انسان پرسیدند.

جواب داد:
اگر انسانها دارای ( اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =1
اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک می گذاریم =10
اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک می گذاریم =100
اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر جلوی عدد یک می گذاریم =1000
ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست ،
پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت.


[ چهارشنبه 90/6/16 ] [ 1:33 عصر ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]

زندگی عقاب ها

عقاب می تواند 70 سال زندگی کند .اما...

به 40 سالگی که می رسد چنگال های بلند و انعطاف پذیرش دیگر نمی توانند طعمه را گرفته و نگاه دارند .

نوک بلند و تیزش خمیده و کند می شود .

شهبال های کهن سالش بر اثر کلفت شدن پرها به سینه اش می چسبند و پرواز برای عقاب دشوار می گردد .

آنگاه عقاب می ماند و یک دو راهی :
اینکه بمیرد و یا اینکه یک روند دردناک تغییرات را برای 150 روز تحمل کند

و این روند مستلزم آن است که به قله یک کوه پرواز کرده و آنجا بنشیند

در آنجا نوک خود را به صخره یی می کوبد تا آنجا که کنده شود

پس از آن منتظر می ماند تا نوک جدیدی به جای آن بروید ، و بعد از آن چنگالهایش را از جا در می آورد

پس از آنکه چنگال جدید رویید ، عقاب شروع به کندن پرهای کهنه اش میکند

و پس از گذشت 5 ماه عقاب پرواز تولد مجدد را انجام میدهد و مدتها زندگی خواهد کرد...برای 30 سال دیگر

چرا تغییر لازم است؟.... بسیار می شود که برای زیستن نیاز است تغییری را ایجاد کنیم...گاهی اوقات نیاز داریم از شر خاطرات و عادات کهنه و سنتهای گذشته رها شویم

برای پرواز به آسمانها، منتظر نمان که عقابی نیرومند بیاید و از زمینت برگیرد و در آسمانهایت پرواز دهد. بکوش تا پر پرواز به بازوانت جوانه زند و بروید و بکوش تا اینهمه گوشت و پیه و استخوان سنگین را که چنین به زمین وفادارت کرده است، سبک کنی و از خویش بزدایی، آنگاه به جای خزیدن، خواهی پرید. در پرنده شدن خویش بکوش و این یعنی بیرون آمدن از زندانهای اسارت


[ چهارشنبه 90/6/16 ] [ 1:33 عصر ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]

داستان زیبا

این داستان نظر به رفتار انسان ها دارد و بسیار زیبا میباشد…
یک مرد روحانی، روزی با خداوند مکالمه‌ای داشت: خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟
خداوند آن مرد روحانی را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد؛ مرد نگاهی به داخل انداخت. درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود؛ و آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد.!
افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند. به نظر قحطی زده می‌آمدند. آنها در دست خود قاشق‌هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته‌ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می‌توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پُر کنند. اما از آن جایی که این دسته‌ها از بازوهایشان بلندتر بود، نمی‌توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند…
مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد. خداوند گفت: تو جهنم را دیدی!
آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد. آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود. یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن، که دهان مرد را آب انداخت!
افراد دور میز، مثل جای قبل همان قاشق‌های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و تپل بوده، می‌گفتند و می‌خندیدند. مرد روحانی گفت: نمی‌فهمم!
خداوند جواب داد: ساده است! فقط احتیاج به یک مهارت دارد! می‌بینی؟ اینها یاد گرفته‌اند که به همدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم‌های طمع کار تنها به خودشان فکر می‌کنند!آفرین


[ چهارشنبه 90/6/16 ] [ 1:24 عصر ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]

چه قدر رو مان تیک!

 

 

سوسانو :(( جومونگ برای حمله به بیو آماده شو.))

 

جومونگ مواضب باش افرادت را نکشی

 


[ پنج شنبه 89/10/16 ] [ 12:11 عصر ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]

عادت ها و اعتقادات غلط ایرانی ها در رانندگی و نگهداری از خودرو

بیماری‌ های چاق کننده !

ادامه مطلب...
[ یکشنبه 89/4/13 ] [ 9:38 صبح ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]

آشنایی با 7 ماده غذایی چربیسوز

[ یکشنبه 89/4/13 ] [ 9:38 صبح ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]

بهترین مجموعه عکس های یه سویا"زن اول جومونگ"

گالری عکس سانگ جی هیو-بانو یه سویا در جومونگ
گالری عکس سانگ جی هیو بازیگر نقش بانو یه سویا در سریال جومونگ

[ دوشنبه 88/5/26 ] [ 12:46 عصر ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]

مرگ کودک 4 ساله بخاطر عشق والدین به "افسانه جومونگ"

کودک 4 ساله‌ای که به‌علت تعجیل اعضای خانواده‌اش
برای تماشای سریال «
جومونگ»، در بیرون شهر به فراموشی سپرده شده بود، در
تنهایی و تاریکی شب جان خود را از دست داد.
هفته گذشته دو خانواده که
برای تفریح به اطراف شهر آباده در استان فارس، رفته بودند، عصرگاه حوالی
پخش سریال «
جومونگ» با عجله خود را آماده بازگشت کردند. آنها سوار
خودروهایشان شده و برای رسیدن به پخش سریال با دستپاچگی صحرا را ترک و به
منزل مراجعه می‌کنند.
خانواده‌ها هر کدام به خانه خود رفته و سریال
را می‌بینند. چند ساعت بعد در آخرین ساعات شب، یکی از خانواده‌ها
باخانواده دیگر تماس گرفته و می‌گوید که تصمیم دارند برای برگرداندن
دخترکشان به منزل آنها بروند.
اما خانواده دیگر اعلام می‌دارد که
کودک با خودروی آن‌ها نیامده و می‌پرسند که «مگر خودتان او را
نیاورد‌ه‌اید»؟! در نهایت معلوم می‌شود که دختر بچه‌ 4 ساله‌ را از هول
نرسیدن به پخش سریال جومونگ در بیابان جا گذاشته‌اند.
دو خانواده با
دستپاچگی به بیرون شهر رفته و منطقه‌ای را که از آن مراجعت کرده بودند
جستجو می‌نمایند و دخترک بیچاره را پشت یک تخته سنگ در حالی‌که به‌خود
پیچیده شده و جان باخته بود، می‌یابند.


http://api.ning.com/files/Oqu7dfNJ7fjmOUVM7bu-QA2wdnc-FUmqjreWKfb18LIt2NbMu6iSpzX41cVG087Jc2Jud0UrNrLVny*l9wXNaOqpWntaToyh/154.jpg
این جومونگ چه کارها که نمیکنه...

[ دوشنبه 88/5/26 ] [ 12:46 عصر ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]
<   <<   21   22   23   24   25      >