پيام
+
ظهر تو خونه دراز کشيده بودم و تلويزيون ميديدم
که متوجه شدم که يه نفر از تو کوچه داره
اسممو با بلندگو صدا ميزنه
اولش فکر کردم شايد با کس ديگه ايي کار داشته باشه اما
بعد از چند ثانيه اسم و فاميلو با هم صدا زد
رفتم تو کوچه ديدم يه وانت سبزي فروشي
جلو در خونه ايستاده بهش گفتم منو از کجا ميشناسي
گفت مامانت سر کوچه ازم
سبزي خريدو گفت بيام اينجا صدات کنم که بياي بگيري.
ببين چطور با آبرو آدم بازي ميكن!!

غزل صداقت
91/4/7

تبسم بهار ♥
=))
*سحربانو*
:))))))))))))))
*صبا*
:)
توحيدي
:))))))))
ذره بين زنده
:))
عاشق تنها...
ممنون از همراهيتون!!!!:)
*زهرا.م
:))
لعل سلسبيل
:))