چاپ تی شرت درد دلی با خدا ...(دلنوشته) - دلنوشته های یه عاشق!
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته های یه عاشق!

درد دلی با خدا ...(دلنوشته)

این بار میخوام به یاد دوران کودکی ام بنویسم...

اون دوره ای که اونقدر پاک و بی آلایش بودیم که الان هزاران بار حسرتش رو می خوریم...

دوره ای که فقط خودمون بودیم و خدای خودمون و مهربونی هاش و خوشبختی هامون...

میخوام فقط خودم باشم و خدای خودم

نه عشقی...نه غمی ...نه مشکلی...هیچ...

می خوام کودکانه با خدای خودم راز و نیاز کنم!

میخوام بگم:خدا جونم..ای خدایی که توی همه ی مشکلات و سختی ها،همراه و همدم و یار و یاورم بودی...

ای خدایی که همه جا ،چه توی شادی و چه توی سخت ترین شرایط پشتیبانم بودی...

خدایی که خیلی جا ها که میتونستی مچم رو بگیری،دستم رو گرفتی و کمکم کردی...

خداجون،ازت ممنونم ،به خاطر همه ی خوبی هات ،به خاطر همه ی مهربونی هات...

با خاطر این که بار ها و بار ها چشم به روی گناه ها و خطا های من بستی ،منو بخشیدی و کمکم کردی...

خداجونم،خیلی دوست دارم و می دونم که تو هم همه ی بنده هات رو دوست داری ...

درسته که یه وقت هایی ،کارهایی رو که نباید انجام میدم و کار هایی رو که باید انجام بدم ،پشت گوش میندازم...درسته که فقط توی سختی ها و مشکلات به یادت می افتم...درسته که چند وقته که یه کوچولو ازت فاصـــله گرفتم...اما تو بزرگی...غفوری و مهربون...ببخش این بنده ی ساده و گناهکارت رو ...

خدایا همیشه و  همه جا همراهم باش ،حتی مواقعی که فکر میکنم خیلی بزرگ شدم و به کمک نیاز ندارم...ای خدای مهربونی ها و خوبی ها،هیچ وقت منو با حال خودم رها نکن...هیچ وقت...

مناجات با خدا


[ سه شنبه 91/3/9 ] [ 11:27 صبح ] [ عاشق تنها ] [ نظر ]